کمق(کموک تورکلری)
پنج شنبه 1 مهر 1395برچسب:, :: 13:9 :: نويسنده : گودرز غلامی
یادم میاد یک روز غروب سر وصدای زیادی به پا شد ، من که خردسال بودم خیلی ترسیدم چون وقتی بیرون اومدم با صحنه وحشتناک روبرو شدم تایای یکی از همسایه ها فکر میکنم مال مرحوم علی آقا بود شعله ور شده بود وهیچکس قادر به خاموش کردن آن نبود . بعدها گفتند که این کار ، کار مروت و بهمن بوده است
نظرات شما عزیزان:
حدیث موضوعی
نويسندگان
موضوعات
آرشيو وبلاگ
لیگ برتر ایران
آمار بازدید
|
||
|